مفهوم علمي ترس و اضطراب
دکتر فرهنگ هلاکویی: ترس يا (Fear) وقتي ايجاد ميشود كه خطر واقعي و خارجي است. انسان در طول تاريخ تكاملش، مانند حيوانات با دو مسئله روبرو است: يكي درد و ديگري مرگ. وچون توان اين را دارد كه احتمال درد را مانند وقتي كه كسي با چاقو به سوي شما ميآيد، يا احتمال مرگ را مانند وقتي كه كسي با اين چاقو ميتواند شما را بكشد، در ذهنش يك آدم بسازد. پس بنابراين ما با يك مفهومي با نام ترس(ترس از مرگ و ترس از درد) روبرو هستيم. مفهوم ترس وقتي است كه خطر واقعي و خارجي است. اين ترس طي ميليونها (سه ميليون) سال تاريخ تكامل بشر، در وجود انسانها گذاشته شده است. ترس خوب است اگر ترس نباشد، ما و شما ميميريم. پس همهي ما بايد بترسيم وقتي كه خطر واقعي و خارجي است.
به همين جهت است كه انسان طي ميليونها سال تاريخ تكامل خودش، مغز مركز فرماندهي بدن، دستگاههاي مختلف بدن مانند گردش خون، تنفس، مراكز عصبي ارادي و غيرارادي، از طريق توجه و تمركر، فعال كردن نيروها، نيرو بخشيدن، بعضي اوقات به سرعتي ميدويم كه از سرعت عادي بيشتر است، يا به سرعت ميانديشيم و تجزيه و تحليل ميكنيم، ما را براي ترس آماده ميكند.
پس بنابراين ترس پديدهي طبيعي، عادي، مفيد، ضروري و لازم است. حيوانات ميترسند ما هم ميترسيم. مثلا" وقتي كه براي سگي چوبي را بلند كنيد، فرار ميكند. يعني سگ ميترسد. اما انسان مغزي دارد كه طي سه ميليون سال اخير تاريخ تكامل خودش، يك قسمتي از بالاي مغزش در قشر خاكستري مخ به وجود آمده كه از آينده خبر دارد. و ميتواند پيش بيني و پيشگيري از حوادث آينده را بكند. و در نتيجه به دليل داشتن قسمتهاي ديگري در مغز از گذشته خبر دارد.(مركز خاطرهها) نتيجه چه ميشود؟
حالا ما و شماها موضوعي را ابداع ميكنيم به نام اضطراب، نگراني، هراس و وحشت. اينها چه هستند؟ اينها وقتي است كه خطر واقعي و خارجي نيست. اما ما آن را واقعي و خارجي تصور ميكنم. يا آن را به گونهاي در ذهنم ميسازيم، مثل اين است كه دارد اتفاق ميافتد. مثلا" من فكر ميكنم كه بچهام ميميرد. من فكر ميكنم كه بي پول ميشوم. من فكر ميكنم كه آبرويم ميرود. من فكر ميكنم كه مردم به سر و وضع من ايراد ميگيرند. من فكر ميكنم كه بايد لباسي بپوشم كه ديگران خوششان بيايد. و بطور كلي در مورد چيزهايي كه مربوط به آينده است. يعني مطالبي كه مربوط به آينده است، ما آن را در ذهنم جا ميدهيم. اينها اضطراب است نه واقعي است نه خارجي بلكه خيالي (ذهني) و داخلي است.
برخلاف ترس كه خوب و مفيد است. اگر نباشد من و شما از بين ميرويم. اما اضطراب ما را از پا در ميآورد. اضطراب و استرس ريشه 80 تا 90 درصد بيماريهاي فيزيكي و رواني است. اضطراب يعني خطري كه نيست ما براي خودم خطر ميكنيم. احتمال بسيار كمي وجود دارد كه اتفاق بيفتند اما شخص مضطرب، اين احتمال را به قطعيت تبديل ميكند يا درصدهايش را زياد ميكند. مثلا" احتمال اين كه من فردا بميرم شايد يك هزارم يا يك ده هزارم است. اما من اين احتمالات را به 50 يا 80 يا 90 درصد تبديل ميكنم. حال اگر دكتر من به بگويد كه تو احتمال 50% دارد كه بميري يا زنده باشي، خيلي حال و وضع من فرق ميكند تا زماني كه احتمال يك ده هزارم است.
بنابراين انسان مضطرب به دلايل مختلف از قسمت مغزش كه امتياز انساني است، به بدترين صورت ممكن دارد استفاده ميكند. يعني خطري كه واقعي و خارجي نيست براي خودش ميخرد. اين اضطراب دلايل خاص خودش را دارد و ميتواند ارثي هم باشد.
انواع اضطراب عبارتند از اضطراب اخلاقي براي اين كه مشكلات جنسي ما را نگران ميكند. اضطراب عصبي به خاطر تنفري است كه در دوران كودكي در كنار اعضاي خانواده، در بدن ما به وجود آمده است. اما اضطراب ناداني بيشترين و بدترين نوع اضطراب است. يعني ما جهان را به گونهاي ميبينم كه نيست. از هر 1000 فكري بدي كه انسانهاي مضطرب و نگران و حتي عادي در ذهن خود ميپرورانند، يكي از آنها هم اتفاق نميافتد. تازه اگر هم اتفاق بيفتد، ما هنوز توانايي مقابله را داريم. بر فرض كه نتوانيم هيچ كاري را انجام دهيم، آن را ميپذيريم مثل هزاران مورد و چيزيهاي ديگر كه در زندگي ميپذيريم.
بنابراين انسان مضطرب و نگران كسي است كه از كودكي بد آموزي دارد به دلايل ارثي و حوادث كه با خود دارد مانند ترسيدن از گربه، سگ، سوسك، مارمولك، موش، هواپيما، مرگ، مرض، جراحي، بي پولي، بيآبرويي و ... . اينها پايه اساسي و علمي ندارد، بلكه پايه آن ناداني است. اضطراب اگر شديد باشد باعث وحشت، هراس و نگراني ميشود. ميتواند به وسواس و رفتار اجباري تبديل شود. يعني اضطراب همه چيزهاي خوب زندگي را خراب، و همه چيزهاي خراب و بد زندگي را خرابتر و بدتر ميكند. انسان قرار است كه پيش بيني و پيشگيري از حوادث بكند و آمادگي هم داشته باشد. ولي قرار نيست مضطرب و نگران باشد.نظرات شما عزیزان: